سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سفارش تبلیغ
هرگز به فکر خوشایند مردم مباش یکشنبه 87/4/9 ساعت 11:13 عصر

چند وقت بود که می خواستم یکی از نصایح لقمان به فرزندش و روایتی از امام صادق علیه السلام را بعنوان یک پست قرار بدم ولی امروز و فردا می شد تا اینکه دیروز یک اتفاقی افتاد که  من تصمیم گرفتم آن را دراین پست بیارم.اما اول اتفاق را بگم تا بعد روایت را.

طلبه ای که می خواست لاغر شود

در اوایل طلبگی در اصفهان دوستی داشتیم که در جرگه سنگین وزنها قرار داشت و شاید آن زمان با 140 کیلو وزن هنوز وارد حوزه نشده شهرت جهانی (حوزوی )پیدا کرد به طوری  که همان سال اول همه اون را با اسم و رسم می شناختند.

خوب هر کی یه جور معروف و مشهور می شه بعضی ها هم خدا دادی یا مادر زادی مشهورند.

 با همه چاقی خیلی انرژی داشت(اونا که تو کار انرژی درمانی هستند می فهمند من چی می گم)و خیلی هم شوخ و.....

چندین سال بود که از آن خبر نداشتم تا اینکه دیروز از یکی از رفقا حالش را پرسیدم. گفت: 2 سال پیش رفت عمل کرد که لاغر بشه و خدائیش هم لاغر شده بود.فقط پاهاش لاغر نشده بود و به همان شکل قبل بود.یعنی شما فکر کنید نیم تنه هیکل یه آدم 60 کیلویی و پاها همون پاهای هیکل 140 کیلویی.عجب. گفتم خوب بد چی شد. گفت: 2 ماه بعد از عمل هم بخاطر این عوارضی که ازلاغری پیدا کرده بود فوت کرد(.روحش شاد) گفتم آخه چرا رفت عمل کرد که اینطور بشه .یعنی این جوری بهتر بود که 2 ماه عمر کنه .یه حرف زد که خیلی از بد بختیهای ما از همونه و آن اینه که بخاطر حرف مردم که سرزنش و مسخره می کردن به فکر عمل افتاد.امان از حرف مردم.............................اما روایت

روایت

گویند:لقمان حکیم به فرزندش وصیت کرد که هرگز به فکر خوشایند مردم و مدح و مذمتشان مباش که هر چه بکوشی رضایت مردم را نتوانی بدست آری.فرزند گفت:نفهمیدم،می شود عملا این را به من بفهمانی؟لقمان گفت:برخیز با هم به سفری رویم،و مرکبی جهت سواری نیز با خود بردند.لقمان سوار شد و فرزندش پیاده به دنبال بود تا از کنار جمعی عبور کردند آنها گفتند چه پیرمرد سنگین دل بیرحمی است که خود سوار و کودک خردسال پیاده به همراه دارد.

لقمان به فرزند گفت:سخن اینها را شنیدی؟گفت:آری.گفت:اکنون تو سوار شو و من پیاده می آیم .چنین کردند.رفتند تا عبورشان به جماعتی دیگر افتاد آنها چون چشمشان به کودک سوار وپیرمرد پیاده افتاد گفتند:چه بد پدر و چه بد پسری.اما پدر که فرزند خود را ادب نکرده و اما فرزند که بی ادبانه خود سوار و پدر پیرش را پیاده داشته.لقمان گفت:این نیز شنیدی؟گفت :آری.گفت:اکنون هر دو بر مرکب سوار شویم.چون لختی راه بدین منوال پیمودند به جمعی برخوردند آنها گفتند:چه بیرحم مردمی که حیوان بی زبان را رحم نمی کنند خوب می بود به نوبت سوار می شدند.

لقمان گفت:این را نیز شنیدی؟پسر گفت:آری.لقمان گفت:حال هر دو پیاده می رویم و حیوان را آزاد با خود می بریم.چنین کردند باز از کنار جمعی عبور کردند آنها گفتند:چه ابلهند اینها که حیوانی به همراه دارند و خود پیاده می روند.لقمان به فرزندش گفت:حال که نتوان مردم را راضی نمود به فکر این باش که خدا را از خویش راضی کنی که سعادت دنیا و آخرت در این است(بحار/70/2/ و13/433)

بله قصه پر غصه همین بود تو خواه پند دیگر و خواه ملال

یا علی


: یک طلبه با عبای مشکی

تو مرا یاد کنی یا نکنی من به یادت هستم ()


ِْلیست کل یادداشت های این وبلاگ

به یاد دوران وبگردی
امضاء از یک هنرمند
ساخت ایمیل
تبلیغ مدرن 2
تبلیغ مدرن1
چگونه می خوای جوابش رو بدی
روز افتخار نسل نوع انقلاب
رفتار عمر با زنان
استدلال به غیرت عرب
تقدیم به مادر پاکیها 2
تقدیم به بانوی پاکیها1
چند معمای فکری
معرفی کتاب
تقدیم به رهبر عزیزم
یک قرار عاشقانه
[همه عناوین(75)][عناوین آرشیوشده]

خانه
مدیریت
پست الکترونیک
شناسنامه
 RSS 
 Atom 



:: کل رفقای من::
193639


:: رفقای امروز ::
12


:: رفقای دیروز ::
12



:: درباره حقیر ::

یک طلبه با عبای مشکی

:: لینک به وبلاگ ::


:: پیوندهای روزانه::

مذهبی [6]
[آرشیو(1)]


:: آرشیو ::

طوفا ساعت 3
مشتریهای خدا
یک امام جمعه در دست اشرار
بخون و گرنه از دستت می ره
یک امام جمعه در دست اشرار
یک شیعه با سلاح قلم 1
فاطمه سرچشمه پاکیها
7. یک شیعه با سلاح قلم 2
میوه درخت طوبی
سوغات مشهد
نعمتی به نام فاصله
پرسش و پاسخ پیرامون انسان
هرگز به فکر خوشایند مردم نباش
عشق دودی
آیا کار این مرد درست است؟؟؟؟
شیخ حسنعلی نخودکی
به بهانه غربت بقیع
یک شیعه با سلاح قلم 4
کی دانشجو است؟
بیایید مجانی مهربان باشیم
نیاز من و تو چیه؟
تو ماندی من رفتم
روحانیت؟؟؟؟؟؟؟؟
امام زمان با دین جدید
عاشقانه با معشوق
الوعده وفا
مناظره
امامت در کودکی
تصاویر جدید اغتشاشات
اتفاقات در انتخابات


:: دوستان من (لینک) ::

عاشق آسمونی
لحظه های آبی
بتلیجه
مهندس محی الدین اله دادی
خاکستر این شراره دیگر سرد است...
یادداشتها و برداشتها
.: شهر عشق :.
منطقه آزاد
رازهای موفقیت زندگی
سربازی در مسیر
عشق پنهان
گروه اینترنتی جرقه داتکو
سکوت پرسروصدا
هدیه
صفحات خط خطی
مهندسی متالورژِی
آرامش جاویدان در پرتو آموزه های اسلام
مناجات با عشق

exchange55
فکر نو مساوی پیشرفت
دین حق
تبلیغ ِآگهی
ESPERANCE55
تا ریشه هست، جوانه باید زد...
.:تـــــیم آی تــــــــــی:.
::::: نـو ر و ز :::::
سفر به ماوراء
سیر بی سلوک
دوستانه و صمیمانه
دفتر چه یادداشت یک خواهر طلبه
باز مانده تنها
سیری به ماوراءالطبیعه
یک سید دوست داشتنی
ثروتمند ترین مرد جهان
عاشورا
یه مخلوق
پایگاه اطلاع رسانی حجت الاسلام دهشتی


:: لوگوی دوستان من ::






































:: بیا با هم رفیق بشیم ::

 

:: موسیقی وبلاگ::


  گزارش تصویری مراسم کانون
 
   دوستانه و صمیمانه
 
   وبلاگ برادران کانون - گروه آر وی
 
   وبلاگ ویژه سفر کربلای 82 کانون
 
   واحد دانشجویی کانون - باصر
 
   مدرسه متافیزیک کانون
  
   نگارخانه کانون - فال و تماشا
 
   آموزشگاه زبان انگلیسی کانون
 
   وبلاگ آموزشگاه زبان
 
   نمآهنگ های کانون
 
   انجمن شعر خواهران کانون
 
   واحد قرآنی خواهران کانون - فاران
 
   واحد قرآنی برادران کانون - ابرار
 
   واحد طلاب کانون
 
   ورزش و کانون
 
   واحد امداد کانون
 
   لخته های دل من
 
   معرفی کانون
 
   واصل - واحد شهدای کانون
 
   رهپویان چه خبر؟
 
   واحد هنری کانون - وری نایس
 
   وبلاگ واحد هنری کانون
 
  وبلاگ کاروان مشهد نوروز 83 کانون

 
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سفارش تبلیغ
صبا ویژن