از دست هاي گرم تو
كودكان توامان اغوش خويش
سخن ها مي توانم گفت
غم نان اگر بگذارد
نغمه در نغمه در افكنده
اي مسيح مادر،اي خورشيد!
از مهرباني بي دريغ جانت
با چنگ تمامي ناپذير تو سرود ها مي توانم كرد
...
چشمه ساري در دلو
ابشاري در كف
افتابي در نگاه و فرشته ئي در پيراهن
از انساني كه توئي
قصه ها مي توانم كرد