آقاي آخوند از آقاي نخودکي خواست که او را موعظه کند. آقاي نخودکي گفت: مرنج و مرنجان، آقاي آخوند گفت مرنجان را فهميدم يعني کسي را اذيت نکنم. ولي مرنج يعني چي ؟ چطور ميتوانم ناراحت نشوم؟مثلا وقتي بفهمم کسي مرا غيبت کرده يا فحش داده چطور ميتوانم نرنجم؟! آقاي نخودکي گفت: علاج آن است که خودت را کسي نداني. اگر خودت را کسي ندانستي ديگر نمي رنجي.