• وبلاگ : 
  • يادداشت : چند معماي فكري
  • نظرات : 3 خصوصي ، 17 عمومي
  • درب کنسرو بازکن برقی

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2      >
     
    + طلبه 
    خيلي جالب بود...... تو معما هم تبليغ.......

    جالب بودن
    + گمنام فاطمي 
    سلام.ممنون از وبلاگت.آهنگ وبلاگت منو به ياد پدرم انداخت.من پسر شهيد هستم.با شنيدن اين آهنگ چند دقيقه اي رو داشتم گريه ميکردم.

    سلام من بي اجازه لينكتون كردم.

    مطالب هم جالب بودن

    سلام

    من لينكتون كردم بي اجازه.

    مطالب هم جالب و خوب بودن

    من لينكتون كردم بي اجازه.

    مطالبتونم خيلي خوب بودن.

    سلام من لينکتون کردم.

    خيلي مطالب خوب و جالب داشتين.

    صبر را مفهوم ومعنا زينب است

    كعبه ي غمهاي دنيا زينب است

    چون حسين است آفتاب شهر عشق

    ماهتاب عالم آرا زينب است

    عالي بود موفق و مانا باشيد

    يا حق

    + سيد 

    گفتم: آقا تعجب در اين است كه نميدانند از كجا دچار چنين بلا شده‏اند فرمود: آرى بعد اين آيه را خواند فَالْيَوْمَ نَنْساهُمْ كَما نَسُوا لِقاءَ يَوْمِهِمْ هذا وَ ما كانُوا بِآياتِنا يَجْحَدُونَ بخدا قسم اين آيات ما است و اين يكى از آنها است اينست بخدا ولايت ما جابر! چه ميگوئى در باره مردمى كه سنت ما را از بين برده‏اند و با دشمنان ما دوست شده‏اند و احترام ما را نگه نداشته بما ستم كردند و حق ما را غصب كردند و راه و روش ستمكاران را در پيش گرفتند و سيرت فاسقان را عمل ميكنند.جابر گفت: حمد خدا را كه بر ما منت نهاد بمعرفت شما و فضل و مقام شما را بما فهماند و توفيق اطاعت و دوستى با دوستان شما و دشمنى با دشمنانتان را بما عنايت كرد.

    + سيد 

    گروهى را ديدم كه مى‏آيند و گريه ميكنند بجانب مسجد ميروند بيكديگر مى‏گويند چگونه زمين ما را فرو نبرد با اينكه امر بمعروف و نهى از منكر را واگذاشتيم و فسق و فجور آشكار شده و زنا و ربا و شرابخوارى و جمع شدن با هم جنس زياد گرديده. بخدا قسم بايد بر سر ما بالاتر از اين فرود آيد مگر اينكه خود را اصلاح كنيم.

    جابر گفت: من متحير و سر گردان بودم نگاه مى‏كردم كه با ناله و شيون دسته جمعى بطرف مسجد ميروند دلم بحالشان سوخت بطورى كه از گريه آنها گريه‏ام گرفت نميدانستند علّت واقعه چه بوده و از كدام ناحيه دچار شده‏اند بجانب امام باقر عليه السّلام رفتم ديدم مردم اطرافش را گرفته‏اند ميگفتند يا ابن رسول اللَّه نمى‏بينى چه بروزگار ما آمده مردم مردند و از بين رفتند براى ما دعا كن فرمود: پناه بنماز ببريد و صدقه بدهيد و دعا كنيد.

    حضرت باقر رو بمن نموده فرمود: جابر مردم در چه حالند؟ عرضكردم نپرس آقا خانه‏ها خراب شده و قصرها ويران گرديده مردم از دست رفتندمن از ديدن آنها دلم سوخت. (1) فرمود: خدا هرگز بآنها رحم نكند حتما در دل تو اثرى هنوز باقيمانده و گر نه دلت بحال دشمنان ما و دشمنان دوستان ما نميسوخت سپس فرمود:

    مرگ باد مرگ دور باد دور ستمگران بخدا اگر نخ را مختصر حركتى داده بودم همه ميمردند و زير رو ميشدند يك خانه و قصر باقى نمى‏ماند ولى مولايم بمن دستور داد آن را حركت ندهم.

    آنگاه بر مناره بالا رفت مردم او را نميديدند با صداى بلند فرياد زد اى مردم گمراه و تكذيب گر. مردم خيال كردند صداى آسمانى است خود را بخاك انداختند و دلهايشان بطپش افتاد در سجده ميگفتند. امان امان. آنها صدا را ميشنيدند و صاحب صدا را نمى‏ديدند.

    سپس با دست اشاره كرد من ايشان را ميديدم ولى مردم نمى‏ديدند در مدينه زلزله سبكى شد كه مانند اول نبود خانه‏هاى زيادى خراب شد بعد اين آيه را تلاوت نمود ذلِكَ جَزَيْناهُمْ بِبَغْيِهِمْ سپس وقتى فرود آمد اين آيه را تلاوت نمود فَلَمَّا جاءَ أَمْرُنا جَعَلْنا عالِيَها سافِلَها وَ أَمْطَرْنا عَلَيْهِمْ حِجارَةً مِنْ طِينٍ مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّكَ لِلْمُسْرِفِينَ و اين را قرائت كرد فَخَرَّ عَلَيْهِمُ السَّقْفُ مِنْ فَوْقِهِمْ وَ أَتاهُمُ الْعَذابُ مِنْ حَيْثُ لا يَشْعُرُونَ.

    جابر گفت: در زلزله دوم دختران با سر برهنه از خانه‏ها بيرون دويدند و اطفال شروع بگريه و فرياد كردند هيچ كس بآنها توجهى نداشت امام باقر عليه السّلام وقتى اين جريان را ديد نخ را جمع نمود ميان دست خود زلزله آرام شد.

    سپس دست مرا گرفت مردم ايشان را نمى‏ديدند و از مسجد خارج شديم در اين موقع ديديم گروهى از مردم درب دكان آهنگر جمع شده‏اند تعداد آنها زياد بود بيكديگر ميگفتند در اين زلزله چه ميشنيديد. بعضى ميگفتند همهمه و صداى زيادى بود گروه ديگرى ميگفتند نه بخدا قسم صدا بود و سخن‏و فريادى بود ولى ما سخنان را تشخيص نداديم. (1) جابر گفت: حضرت باقر متوجه گفتگوى آنها شد بمن فرمود: جابر كار ما اينست و كار آنها آن وقتى فساد كنند و شرارت نمايند و متمرّد گردند و ستم روا دارند ما آنها را ميترسانيم و اگر بر گردند كه هيچ و گر نه خدا اجازه خواهد داد در خسف و فرو بردن آنها بزمين.

    جابر گفت: يا ابن رسول اللَّه!! اين نخ چيست كه چنين شگفت انگيز است. فرمود: اين يادگارى است از آنچه آل موسى و هارون گذارده‏اند و ملائكه براى ما آورده‏اند جابر! ما را در نزد خداوند مقام و منزلى عالى است اگر ما نبوديم خداوند زمين و آسمان و بهشت و جهنم و خورشيد و ماه، بيابان و دريا و هموارى‏ها، و كوهها و تر و خشك و شيرين و تلخ و آب و گياه و درختى را نمى‏آفريد ما را خداوند از نور ذات خود پديد آورد با هيچ يك از انسانها مقايسه نميشويم.

    بواسطه ما خداوند شما را نجات بخشيد و هدايت نمود بخدا قسم ما شما را بخداوند راهنمائى كرديم در مقابل فرمان ما از امر و نهى پايدار باشيد مبادا هر چه از ما بشما ميرسد رد كنيد ما بزرگتر و برتر و عظيم‏تر و بالاتر از تمام آن فضائلى هستيم كه از ما براى شما نقل ميكنند هر چه را ميفهميد خدا را سپاس‏گزار باشيد و آنچه نمى‏فهميد بخودمان واگذاريد و بگوئيد پيشوايان ما بهتر ميدانند كه چه ميگويند.

    در اين موقع امير مدينه سوار بر مركب آمد نگهبانان اطرافش را گرفته بودند و فرياد ميزدند مردم بيائيد پيش پسر پيامبر على بن الحسين عليه السّلام و بشفاعت او تقرب بخداوند بجوئيد شايد عذاب را از شما برطرف فرمايد:

    چشم آنها كه بحضرت باقر افتاد با عجله بطرف آن جناب آمده گفتند يا ابن رسول اللَّه نمى‏بينى چه بر سر امّت جدّت محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم آمده هلاك شدند و از بين رفتند پدرتان كجا است تا از او خواهش كنيم بمسجد بيايد و با شفاعت او

    بخدا تقرب جوئيم شايد اين بلا را از امّت جدّت برطرف نمايد. امام باقر فرمود: انشا اللَّه خداوند برطرف خواهد كرد خود را اصلاح كنيد و تضرع و توبه نمائيد و پرهيزكار باشيد و خوددارى كنيد از اين كار كه ميكنيد از كيفر خدا خود را خلاص نمى‏بينند مگر زيان‏كاران. (1) جابر گفت: خدمت حضرت زين العابدين عليه السّلام آمديم مشغول نماز بود منتظر شديم تا نمازش را تمام كرد آنگاه رو بما نمود، فرمود: محمّد! مردم در چه حالند جوابداد اين جابر از قدرت خداوند چيزهائى ديد كه پيوسته در تعجب و حيرانى بود.

    جابر گفت: امير آنها از شما تقاضا دارد بمسجد بيائيد تا مردم جمع شوند دعا كنند و تضرع نمايند و از خدا بخواهند كه آنها را ببخشد.امام عليه السّلام تبسمى نموده اين آيه را خواند أَ وَ لَمْ تَكُ تَأْتِيكُمْ رُسُلُكُمْ بِالْبَيِّناتِ قالُوا بَلى‏ قالُوا فَادْعُوا وَ ما دُعاءُ الْكافِرِينَ إِلَّا فِي ضَلالٍ وَ لَوْ أَنَّنا نَزَّلْنا إِلَيْهِمُ الْمَلائِكَةَ وَ كَلَّمَهُمُ الْمَوْتى‏ وَ حَشَرْنا عَلَيْهِمْ كُلَّ شَيْ‏ءٍ قُبُلًا ما كانُوا لِيُؤْمِنُوا إِلَّا أَنْ يَشاءَ اللَّهُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ يَجْهَلُونَ.

    + سيد 

    اصل روايت در کتاب بحار الانوار ج 26 ص 8 است

    جابر بن يزيد جعفى گفت چون خلافت به بنى اميه رسيد خونها ريختند و امير المؤمنين عليه السّلام را روى منبر هزار ماه لعنت كردند و از او بيزارى جستند و شروع به پنهان كشتن شيعيان در هر شهر نمودند و بنياد زندگى آنها را بر باد دادند براى رسيدن به پشيز بى‏ارزش دنيا مردم را وحشت زده كردند هر كس امير المؤمنين را لعنت نميكرد و از او بيزارى نمى‏جست او را ميكشتند هر كه باشد.

    جابر بن يزيد جعفى گفت: از بنى اميه و پيروان آنها شكايت بامام سجاد زين العابدين عليه السّلام كردم گفتم آقا ما را در هر گوشه و كنار ميكشند و از بيخ و بن برميكنند و آشكارا مولاى ما امير المؤمنين را بر روى منبرها و مناره‏ها و بازار و كوچه‏ها لعنت ميكنند و از او بيزارى ميجويند تا آنجا كه در مسجد پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم جمع ميشوند و آشكارا على را لعنت ميكنند يك نفر اين كار را منع نمى‏كند و اظهار ناراحتى نمى‏نمايد اگر يكى از ما انكار كند همه بر او حمله ميكنند و ميگويند اين رافضى و ابو ترابى است و او را پيش فرمانرواى خود ميبرند و مدعى ميشوند كه اين شخص ابو تراب را به نيكى ياد كرده او را ميزنند و زندانى ميكنند و بعد او را ميكشند.

    امام عليه السّلام كه اين سخنان را از من شنيد نگاهى بآسمان دوخته گفت:

    «سبحانك اللهم سيدى ما احلمك و اعظم شأنك في حلمك و اعلى سلطانك يا رب قد امهلت عبادك في بلادك حتّى ظنوا انك امهلتهم ابدا و هذا كلّه بعينك، لا يغالب قضاؤك و لا يرد المحتوم من تدبيرك كيف شئت و انى شئت و انت اعلم به منا»

    . خدايا منزهى مولاى ما چقدر حلم تو زياد است و بلند مرتبه‏اى در شكيبائى و برتر است قدرت تو خدايا آنچنان بندگان خود را مهلت داده كه آنها گمان ميكنند هميشه مهلت دارند تمام اين جريانها در ديدگاه تو است قضاى تو مغلوب نميشود و تدبير حتمى تو قابل جلوگيرى نيست هر جور و وقت بخواهى تو داناتر از ما بآنهائى. (1) سپس فرزند خود محمّد را خواست باو فرمود فردا صبح برو بمسجد پيامبر نخ را كه جبرئيل براى جد ما آورده بگير و آرام تكان بده مبادا محكم حركت دهى چنين كارى را مبادا بكنى كه مردم همه نابود ميشوند.

    جابر گفت: با تعجب در فكر بودم از فرمايش امام و نميدانستم چه بگويم فردا صبح زود خدمت حضرت باقر رفتم شبى را با تمام شوق بسر برده بودم تا نگاه كنم حركت دادن آن نخ را در همان بين كه من سوار الاغ خود بودم امام عليه السّلام خارج شد از جاى جستم و سلام كردم جواب داد و فرمود چه شد صبح باين زودى پيش ما نمى‏آمدى گفتم: يا ابن رسول اللَّه از پدر بزرگوارت ديروز شنيدم كه فرمود: اين نخ را بگير و بمسجد پيامبر اكرم برو و آن را آرام تكان بده مبادا محكم حركت بدهى كه همه مردم ميميرند فرمود جابر! اگر نه اين است كه وقتى معين قرار داده و هنگام مشخصى تعيين شده است هر آينه اين مردم بد سيرت را در يك چشم بهم زدن زيرورو ميكردم نه بلكه در يك لمحه و لحظه اما ما بندگان گرام خدا هستيم كه اظهار نظر پيش او نمى‏كنيم و بدستورش عمل مينمائيم عرضكردم مولاى من چرا چنين كارى نسبت بآنها انجام ميدهى؟

    فرمود: تو مگر ديروز نبودى كه شيعيان پيش پدرم شكايت ميكردند از ناصبيان ملعون و قدريهاى مقصر. عرضكردم چرا فرمود: ميخواهم آنها را بترسانم مايلم عده‏اى از آنها هلاك شوند خداوند زمين را از وجودشان پاك كند و مردم راحت شوند. گفتم چگونه آنها را ميترسانى آنها تعدادشان بيشتر از حد شماره‏اند. فرمود: برويم مسجد تا قدرت خدا را بتو نشان دهم.

    جابر گفت: در خدمت آن جناب رفتيم بمسجد دو ركعت نماز خواند آنگاه صورت بخاك نهاد و كلماتى بر زبان راند سپس سر بلند نموده از درون آستين نخ نازكى بيرون آورد كه بوى مشك از آن ساطع و از نخ خياطى نازكتر بود بمن فرمود: يك سر نخ را بگير و كمى راه برو مبادا مبادا آن راحركت دهى. (1) من سر نخ را گرفتم و چند قدم رفتم فرمود بايست. ايستادم نخ را بآرامى تكان داد سپس فرمود: سر نخ را بمن بده. سر نخ را دادم. عرضكردم چه كرديد فرمود: واى بر تو برو بيرون ببين مردم چطورند.

    من از مسجد خارج شدم ناگهان همهمه و ولوله زيادى شنيدم كه از هر طرف بلند است زمين‏لرزه و ريختن و خراب شدن و اين تكان تمام خانه‏هاى مدينه را خراب كرده و بيشتر از سى هزار زن و مرد كشته شده‏اند.

    ديدم مردم از كوچه و بازارها با گريه و ناله و فرياد شديد خارج ميشوند و ميگويند «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ» قيامت بر پا شده مردم مردند گروهى ميگويند زلزله و خرابى و دسته ديگر ميگويند ويرانى و قيامت.

    مردم همه مردند.

    سلام... شما هم از نوشتن خسته شديد؟ يا ديگه احساس تکليف نمي کنيد؟ ويا درگير مسوليت عظيم تري هستيد؟
    جديد ترين مطالب وبلاگ ما:
    مخملباف محصول مشترك صيغه و عقده (مخملباف 2)
    در پاسخ به كسانيكه ميگويند 9 دي مردم براي سانديس آمدند
    بيست تامل درباره بيانيه 17 موسوي
    مقايسه شهيد باقري و خانم مجيد توكلي
    لطفا تشريف بياريد و مطالعه بفرماييد و به دوستان هم اطلاع رساني بفرماييد تا ما هم ازين غربت خبري بدر آييم. ان شاالله.

    سلام عمو طلبه!

    عيد غدير مبارك

    رفتم مشهد، حاجي شدم

    + دل 
    واقعا بابته اين نظراي چرت(البته بيشتر شبيه انتقاد بود تا نظر) عذر مي خوام.ببخسيد! بخشيدي؟؟؟؟
       1   2      >